وقتی زنان هم به خیابان‌ها آمدند


مروری بر نقش تظاهرات‌ها در انقلاب


پس از گسترش اعتراضات و فراگیر شدن انقلاب به تمامی اقشار جامعه و تبدیل شدن نهضت و جنبش به یک انقلاب عمومی، طیف‌های مختلف مردم به صحنه مبارزه وارد شده و در این امر به نوبه خود مشارکت کردند. اعتصاب، مبارزه‌ چریکی، سخنرانی، پخش اعلامیه، تربیت نیروهای حزبی و … از جمله راه‌هایی بود که ملت برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی در پیش گرفتند.

 

در این بین، تظاهرات فراگیرترین و عمومی‌ترین روش مبارزه با رژیم پهلوی و رساندن صدای آزادی‌خواهی، قانون‌طلبی و اعتراض به وضعیت کنونی به گوش دولتمردان بود. تظاهرات‌ها و اعتراض‌ها در سالیان منتهی به انقلاب (سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷) به اوج خود رسیده بود. تظاهرات ۱۹ دی ۵۶ و چهلم‌های شهدای شهرها، تظاهرات عید فطر ۵۷، کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ و تظاهرات‌های تاسوعا و عاشورا ۵۷ را می‌توان از بزرگترین تظاهرات‌های برگزار شده در تاریخ انقلاب به حساب آورد. منابع مختلف تعداد شرکت کنندگان در راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا را بالغ بر یک تا چهار میلیون نفر تخمین زده بودند. همچنین تظاهرات در انتقال پیام انقلابیان به گوش حاکمان به مانند دیگر روش‌ها موثر واقع شده بود. ارتشبد فردوست، دوست دیرینه شاه و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در خاطرات خود از مشاهده تظاهرات روز عاشورا توسط محمد رضا شاه یاد می‌کند. «شاه پس از مشاهده جمعیت معترض از ازهاری نخست وزیر خود می‌پرسد: «پس فایده ماندن من در این مملکت چیست؟!»[۱]
 
تظاهرات‌های انقلابی به منظور ابراز انزجار نسبت به حاکمیت محدود به قشر خاصی از جامعه نبوده و زنان نیز در این تظاهرات‌ها حضوری فعالانه داشته‌اند. شایان ذکر است که در فرهنگ‌های انقلابی، حذف عنصر زن از صحنه نظر کاری بیهوده و نسنجیده است.
 
بر طبق منابع تاریخی اولین حرکت‌های شرکت گرفته از سوی بانوان به منظور رسیدن به خواسته‌های خود به هنگامه مشروطه و بعد از آن منتهی می‌شود. از اولین مشارکت های آنان در امور سیاسی اجتماعی مربوط به شرکت در تظاهرات های انقلاب مشروطه می‌شود: «نوشته‌اند که در سال ۱۲۸۵ ش که مشروطه خواهان در باغ سفارت بریتانیا متحصن شدند، چندین هزار زن گرد آمدند تا به اعتصاب کنندگان بپیوندند اما مقامات بریتانیایی مداخله کردند و مانع شرکت آن‌ها شدند.»[۲]
 
بانوان با توجه به شرایط زمان، پا به پای مردان و بعضا گامی فراتر از آنان قدم برداشته و می‌دارند. در هنگامه انقلاب، به دلیل شرایط حاکم، فعالیت‌های بانوان در ملا عام محدودتر بود، اما با داغ‌تر شدن تنور انقلاب، آنان نیز به عرصه مبارزات عمومی پیوستند و در اعتراض‌های صورت گرفته به سیاست‌های رژیم، حضوری فعال داشتند. زنان عموما در کنار مردان و به پیروی از آنان به تظاهرات می‌پرداختند، اما اولین اعتراض مستقلشان در شهریور ۵۷ در زنجان برگزار شد.[۳] امام خمینی در مورد نقش زنان پیرامون شرکت در مبارزه انقلابی می‌فرماید: «ما همه در این نهضت سهیم هستیم و شما خانم‌ها سهم بزرگ دارید یعنی آمدن شما خانم‌ها به خیابان‌ها و میدان‌های مبارزه موجب این شد که مردها هم قوه پیدا بکنند، تقویت بشوند روحیه آنها هم با آمدن شما تقویت بشود شما سهم بزرگی را در این نهضت دارید.»

 
اولین تظاهرات مستقل زنان در زنجان-شهریور ۱۳۵۷ (اینجا)

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی در خاطرات خود از شرکت زنان در راهپیمایی‌های انقلاب و نقش آنان در تظاهرات‌ها اینگونه یاد می‌کند: «در راهپیمایی‌های جنوب تهران زنان نقش خیلی زیادی داشتند و صدای زنان بسیار رساتر از مردان بود.» ایشان همچنین به مسائل مطرح شده پیرامون راهیابی بانوان به عرصه عمومی و شرکت آنان در راهپیمایی‌ها اشاره می‌کند: «خیلی عجیب بود که آن زمان دیگر اشکالات شرعی که بعضی از خشکه مقدسین می‌گرفتند و می‌گفتند که صدای زنان را نباید مردها بشنوند و از این‌جور حرف‌ها خیلی مطرح نبود، یعنی به گوش ما نمی‌رسید و بعدها کم کم این شبهات مطرح شد که آقا مثلاً آمدن زن چطور است؟ بیاید یا نیاید؟ خوب در جواب گفته می‌شد، اگر واقعاً این کار وظیفه است احتیاجی به اجازه شوهر هم ندارد، برای این که انجام وظیفه است و اگر وظیفه نیست شما باید بنشینید اصل مسایل انقلاب را بین خودتان حل کنید و نه ایکه درگیر یک مسأله فرعی باشید که آیا زن می‌تواند در تظاهرات داد بزند یا نه.»[۴]
 
به گواهی عکس‌های و فیلم‌های منتشر شده، زنان شرکت کننده در تظاهرات عمومی دارای طیف بندی مختلف و گوناگونی بودند به گونه‌ای که نمی‌توان شرکت کنندگان را در قالب‌های چون با حجاب یا بی‌حجاب، مذهبی یا غیر مذهبی و … به حساب آورد. از آنجا که مبارزات به منظور رسیدن به جامعه مدنی و تحقق آزادی و رهایی از استعمار و استبداد یک صدا شده بود موجبات همراهی و همکاری گروه‌ها و طیف های مختلف شده بود.
 
 
 
[۱]ظهور و سقوط پهلوی-خاطرات ارتشبد حسین فردوست-انتشارات اطلاعات-ص ص ۵۸۹ و ۵۹۰
[۲]نقش سازمان‌های زنان در انقلاب مشروطه، یشایائی، مجله حقوق زن صفحات ۴۳-۴۶ 
[۳] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=825775
[۴]خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی، ص ۲۱۳


پ.ن: این نوشته با اندکی تغییر در چارقد

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب؟

در حادثه عاشورا یکی از مطالبی که کمتر بدان پرداخته و کمتر پیرامون آن نوشته شده این است که چرا حسین‌بن علی (ع) در حرکت دفاعی – اصلاحی خود پس از مرگ معاویه، ‌به همراه خانواده خود عازم شد؟ سفری که در ابتدا به قصد دفاع بود و پس از آن برای تشکیل حکومت و در آخر نیز در جهت دفاع از حیثیت و عزت خود و خاندانش. چرا ایشان خانواده خود را در مدینه یا مکه باقی نگذاشت و تنها به همراه یاوران خود رهسپار مکه و یا کوفه نشد؟ وی از سر ناچاری اهل‌بیت خود را به همراه آورد و یا از سر ایجاد حس شفقت و انسان‌دوستی در میان مردمان؟ آيا روندی که حاکمان مدینه و مکه بر وی پیش گرفتند امام را مجبور بدین کار نمود؟
برای پاسخ به سؤالاتی از این قبیل پیرامون علل همراهی خاندان حسین‌بن‌علی (ع) به همراه ایشان به سمت مکه و سپس به سوی کوفه، تاریخ عاشورا را به سه قسمت تقسیم کرده و در این سه قسمت به علل این کار می‌پردازیم: ۱- خروج حضرت از مدینه ۲- خروج حضرت از مکه و ۳- هنگام شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در میانه راه کوفه.
امام در مواجهه با درخواست بیعت با یزید در مدینه، با یک تهدید جدی روبرو شد؛ تهدیدی که وی توانست با درگیری کلامی که با مروان‌بن‌حکم و ولیدبن‌عتبه حاکم مدینه انجام داد زمان را بخرد، زمانی به اندازه کمتر از یک روز. چرا که آن حضرت می‌دانست دیر یا زود اگر مدینه را ترک نکند، حاکم مدینه راه‌های دیگری برای گرفتن بیعت پیش خواهد گرفت و چه بسا جنگی برپا نماید.

ایشان با مشاهده وضعیت روی داده وضعیت را چنان دید که نمی‌تواند خانواده خویش را در مدینه رها نماید و خود رهسپار مکه شود. چرا که اولاً امام خود به نیکی می‌دانست که بیعت نخواهد کرد، به همین خاطر مشکل وی با حکومت پایانی ندارد. در نتیجه حکومت می‌توانست از خانواده آن حضرت به عنوان اهرم فشاری برای بیعت گرفتن وی با یزید استفاده نماید. همینطور پس از خروج ایشان از مدینه،‌ این شهر دیگر مکان مناسبی برای خانواده اهل‌بیت نخواهد بود‌، حتی اگر حکومتیان به نیت استفاده از اهل‌بیت حسین‌بن‌علی به عنوان اهرم فشاری برای وی استفاده نکنند، چرا که امنیت از خانواده وی سلب شده است.

از دیگر سو، حسین‌بن‌علی (ع) مقصد خود را مکه تعیین می‌نماید؛ مکه‌ای که میعادگاه مسلمانان و پایگاه رفت و آمد و زیارت آنان از تمامی بلاد مسلمین است؛ مرکز ثقل اسلام. در شرایط موجود تنها راه مقابله‌اش با حکومت آگاهی دادن است.

حسین(ع) می‌خواست در مکه از سلاح استدلال خود استفاده نماید، بدین جهت وجهه و چهره آن حضرت با اهل‌بیت ‌شان برای نیل بدین هدف بسیار موجه‌تر و مقبول‌تر می‌نمود تا همراهی تنها تعدادی مرد جنگاور.
پس از چهار ماه و در میانه موسم حج، حسین‌بن‌علی (ع) مجبور می‌شود مکه را نیز ترک گوید. اما در این مدت، مردم کوفه ابراز تمایل کرده، خواستار تشکیل حکومت به رهبری ایشان شده‌اند. پیک حضرت نیز بر گفته این مردمان صحه گذاشته و برای حضرت پیامی حاوی صداقت ضمیر بیعت‌کنندگان می‌فرستد. بدین صورت مقصد بعدی حسین‌بن‌علی (ع) پس از مکه، کوفه خواهد بود و هدف ایشان تأسیس حکومت.
همانطور که مدینه برای ایشان و اهل‌بیت ‌شان نا امن شد،‌ در مکه نیز چنین روی داد، ‌تا بدان‌جا که نیروهای مکه برای عدم خروج حسین‌بن‌علی(ع) به درگیری با وی روی آوردند، ولی نتوانستند موجب جلوگیری از حرکت آنان شوند. امام حسین(ع) به نیت تاسیس حکومت به سوی کوفه رهسپار شده است و امیدوار است که به کمک کوفیان بتواند نقطه سرآغازی برپا نماید و حرکت سازمان یافته‌ای علیه حکومت فاسد یزید ترتیب دهد. از این نظر، دلیلی نداشت که ایشان اهل‌بیت خود را با خود به سمت کوفه رهسپار ننماید و آنان را در کناری سکنی دهد، چرا که شواهد تماماً امیدوار کننده بود.
در میانه راه کوفه حسین‌بن‌علی (ع) از شهادت مسلم‌بن‌عقیل و دو پیک خود باخبر می‌شود. برای تصمیم‌گیری شورایی تشکیل داده و وضعیت را با همراهانش به مشورت می‌گذارد. در پایان تصمیم اتخاذی حضرت چنین است که به حرکت به سمت کوفه ادامه داده شود.
یاران امام به وی گفتند که شخصیت اجتماعی شما بیش از مسلم است و اگر به کوفه درآیید، کوفیان به دور شما حلقه خواهند زد. برادران مسلم نیز چنین می‌گفتند که وضعیت کوفیان از دو حال خارج نیست، یا چنانکه دلخواه ماست پیروز می‌شویم که در اینصورت به مقصود خود می‌رسیم و هم انتقام خون مسلم را می‌گیریم، و یا اینکه ما هم مثل مسلم به شهادت می‌رسیم. در اینجا نیز کماکان امید به پیروزی وجود دارد. البته امکان بازگشت کاروانیان به مدینه یا مکه کمرنگ می‌نمود، چرا که در این دو شهر از حضرت و اطرافیانش صلب مصونیت شده، امنیت آنان به خطر افتاده بود. برای همین کاروان به مسیر خود به سمت کوفه ادامه داد.
پس از رسیدن کاروان حضرت به سپاهیان حر و پس از آن سپاهیان عبیدالله‌زیاد، تلاش‌های ایشان برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به جایی نرسید و حضرت و یارانش بنا بر حکم عقل به دفاع از حیثیت و عزت دینی خود و اهل‌بیتشان در مقابل درخواست نامشروع حاکمان وقت پرداختند و در این راه شهید شدند.

در کل می‌توان علل همراه آوردن اهل‌بیت حضرت را اینگونه بیان کرد: سلب امنیت از خانواده و امید به آینده و پیروزی در مقابل باطل باعث شد که حضرت(ع)، اهل‌بیت خویش را در این مسیر همراه نماید.
التبه محققینی که تحلیل و روایت متفاوتی از کربلا ارائه داده و هدف از قیام حسینی را «شهادت ایشان برای احیای دین» دانسته‌اند همراه کردن خانواده‌ها را نیز دستور الهی و سرّ غیبی می‌دانند. این دیدگاه از زمان تألیف کتاب لهوف سیدابن‌طاوس (ره) رواج و شهرت یافت و فراگیر شد.

شهریار نیز در یکی از اشعار عاشورایی خود به این مسأله اشاره کرده است:

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ور نه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین؟

طبق این دیدگاه، شهادت مظلومانه امام و یارانش و اسیری خاندان پیامبر به منظور رسواکردن بنی‌امیه و احیای ارزش‌های اصیل اسلامی و انسانی بوده و امام از ابتدا مأمور بود این رسالت الهی را انجام دهد.
در این میان محققینی مثل استاد مطهری نیز سعی کرده‌اند میان این دو نظر جمع کرده و نظریه سومی که ترکیبی از این دو نظریه بوده ارائه دهند که تفصیل آن در کتاب حماسه حسینی آمده است.


۱. پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (علیهالسلام)، شهیدی، سید جعفر، ص۱۱۲-۱۱۵
۲. چنان که مروان‌بن‌حکم به حاکم مدینه در حضور حضرت برای گرفتن بیعت گفت: «او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش.»۳. البته در میان افرادی که حسین‌بن‌علی (ع) با آنان مشورت می‌کرد و یا افرادی که نظرات خود را پیرامون حرکت حضرت بیان میکردند. افرادی چون ابن‌عباس نیز بودند که حضرت را از چنین حرکتی بر حذر داشتند، اما حجت با نامه‌های کوفیان و تاییدیه نامه مسلم به حضرت بر وی تمام گشت و رهسپار کوفه شد.
۴. شهید جاوید، صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله، ص۲۱۷

این نوشته در چارقد

بدون عنوان

روان هست، همچون آبشاری. به آرامی حرکت می‌کند و آرام‌تر می‌ریزد، هیچ‌کس صدایش را نمی‌شنود. هیچ‌کس.

اجتماعی و بازاجتماعی شدن

وقتی عینک بر چشم داشته باشی، تمامی جهان پیرامونت را از پشت آن عینک می‌بینی. به نوعی جهان‌بینی‌ات از پشت شیشه‌ها و فریم عینک محقق می‌شود. این فریم آنگونه عمل می‌کند که تو اجتماعی شده باشی، یعنی نحوه نگرش به جهان اطراف، نوع جهان‌بینی و دید تو را نسبت به زندگی مشخص می‌کند. اجتماعی شدن فرآیندی است که فرد توسط آن به شخصی خودآگاه و توانمند در فرهنگ خود تبدیل می‌شود.(جامعه شناسی-گیدنز) فرآیند اجتماعی شدن در افراد ثابت و پایدار و همچنین یکسان نیست و تحت شرایطی که فرد با آن روبرو می‌شود (روند زندگی) می‌تواند فرآیند بازاجتماعی شدن در وی رخ دهد، بدین معنی که بر اساس دید جدید رفتارهای خود را شکل می‌دهد.
زیاد می‌بینم آدم‌هایی را که در قالب‌های اجتماعی شده خود و از پشت عینک هایی که بر چشم دارند تبدیل شده‌اند به یک کارکرد خاص از آن قالب ها.

 “در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ جوانان آمریکایی برای جنگ به ویتنام اعزام گردیدند. زیر فشار شدید جنگیدن در محیط ناآشنای جنگل،‌ علیه دشمنی مصمم و ورزیده، بسیاری از سربازان دستخوش تغییر شخصیت گردیدند. آن‌ها در وضعیت خشن و بیرحمانه ای که خود را در آن می‌یافتند باز اجتماعی شدن را تجربه کردند. این سربازان کهنه کار به هنگام بازگشت به آمریکا پس از پایان جنگ دریافتند که با فرایند جدید از باز اجتماعی شدن روبه‌رو شده‌اند – بازگشت به دنیای زمان صلح که آن‌ها با آن تناسبی نداشتند.” (جامعه شناسی – گیدنز)

در مثالی که آمد، تغییر ارزش‌ها و کارکرد‌ها در جنگ روی داده که به همین علت برای فرد و اطرافیان وی ملموس می‌باشد.
فضای مثال بالا جنگ بوده و شاخصه ها و ویژگی‌های خاص خود را دارد که فرد با آن‌ها روبه‌رو می‌شود:
۱. دوری از خانواده و وطن و نبود در فضای جاری زندگی و تغییر در روند آن
۲. فشارهای سنگین روحی و فیزیکی ناشی از جنگ
۳. تغییرات اجباری متناسب با فضا
فرد پس از بازگشت، با فضای دیگری روبرو می‌شود که عدم تناسب با وی را نشان می‌دهد. و این در وهله اول برای وی و سپس برای دیگران ملموس خواهد بود.

اما موضوع مد نظر من، این است که در جامعه ما بسیارند افرادی که روند بازاجتماعی شدن را به صورت غیر از جنگ طی می‌کنند/کرده‌اند، به نوعی آرام و پیوسته، به گونه‌ای که به آسانی قابل تشخیص نیست. عدم بروز ویژگی‌های بالا به صورت کاملاً ملوس و مشخص و واضح، موجب می‌شود که تشخیص آن به سختی صورت گیرد. بعضا خود فرد نیز متوجه تغییرات در خود نمی‌شود.

تبدیل شدن به فرد یک معترض در ابعاد گسترده در زندگی فردی و اجتماعی از مثال‌های ملموس این وضعیت است.


*متن خالی از آشفتگی نیست، بگذارید به حساب یک ذهن باز اجتماعی شده که هنوز نمیداند اتفاقی افتاده یا نه!