درسی کوتاه از قیام امام حسین(ع)

حقیقت همیشه پیروز است ولی همیشه غالب نیست، گاهی غالب و گاهی مغلوب می‌شود.1

1.(بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ص 103)

خاطرات اسدالله علم

در رابطه با آشنایی و شناخت دوران پهلوی کتب و منابع گوناگونی وجود دارد که هر کدام به نوبه خود نشان دهند و گویای قسمتی از این دوران هستند. در این مورد کتاب مجموعه خاطرات اسدالله علم (نخست وزیر و وزیر دربار) از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. پس از واقعه 15 خرداد 1342 که در زمان نخست وزیری علم صورت پذیرفت و برخورد قاطعانه و سرکوبگرانه با روحانیون و معترضان باعث شد که وی به شاه نزدیک تر شود. به نوعی می‌توان اسدالله علم را به عنوان مرد روزهای سخت شاه پذیرفت. پس از دوران کوتاه نخست وزیری، به مقام وزارت دربار رسید و تا سال 56 در این پست باقی ماند.

عکس از مرکز اسناد انقلاب اسلامی

مجموعه خاطرات اسدالله علم به ویراستاری ارزشمند جناب آقای علینقی عالیخانی در شش جلد توسط انتشارات مازیار به چاپ رسیده است. اطلاعات سودمندی که آقای عالیخانی به صورت پاورقی در ذیل مطالب برای فهم هر چه بهتر موضوعات و درک وضعیت آورده بودند یکی از جاذبه‌های مطالعه این مجموعه برای من بود.

پی‌نوشت: در مورد این کتاب بیشتر خواهم نوشت.

بازخوانی حوادث 15 خرداد 1342 در یادداشتهای اسدالله علم نخست وزیر وقت

بنا به نظر عده­ای از صاحب نظران و متفکران، علل جرقه­های اعتراضی را که در سالیان بعد تبدیل به انقلاب اسلامی شد می­بایست در حوادث و رویدادهای خرداد 1342 جستجو نمود.

5 خرداد 1342 شاه در سخنرانی خود در کرمان مخالفان با اصلاحات ارضی را دو دسته برمی­شمرد: مرتجعین سیاه و خائنین سرخ. منظور از مرتجعین قشر روحانی جامعه و خائنین سرخ نیز کمونیست­های فعال بودند. پس از این سخنرانی، امام خمینی به مناسبت عاشورای حسینی سخنرانی تندی در 13 خرداد نمودند. پس از این سخنرانی، در شهرهای مختلف مراسم عزاداری با شکوهی به پیروی از دستورات آیت­الله خمینی برپا شد.[1] دو روز پس از این سخنرانی و در بامداد 15 خرداد امام خمینی بازداشت و به تهران منتقل شد. صبح این روز در قم تظاهراتی در اعتراض به بازداشت امام خمینی برگزار شد. گستره اعتراضات محدود به قم نبود و به شهرهای دیگر نیز کشیده شد. تبریز، شیراز، قزوین و تهران از جمله شهرهایی بودند که مردم در اعتراض به دستگیری امام و به رهبری روحانیون دست به اعتراض زدند. در تهران و شیراز به مانند قم حکومت نظامی اعلام شد. اصناف و بازاریان تهران از رفتن به مشاغل خود سر باز زده و به تظاهرات پرداختند. اعتراضات تهران تا روز بعد  نیز ادامه یافت. قوای نظامی و پلیس در سر پل باقرآباد صدها دهقان کفن پوش را که قصد الحاق به جنبش مردم تهران را داشتند به مسلسل بستند و عده زیادی از آنان مقتول و مجروح شدند. [2] در مورد تعداد کشته شده­ها و زخمی­ها 15 هزار نفر[3]، بیش از 5 هزار نفر[4] و 86 کشته و 193 زخمی در تهران [5] نقل شده است.

چندی است خاطرات اسدالله علم به صورت کامل منتشر شده که در جلد اول آن، علینقی عالیخانی (ویراستار این مجموعه) به شرح حادثه 15 خرداد 1342 می­پردازد. از آنجایی که این حوادث در زمان نخست وزیری علم اتفاق افتاد، به نظر می­رسد که بیان مستقیم این مهم خالی از لطف نباشد.

"گرفتاری دیگر علم، تظاهرات پراکنده گروه­های مخالف در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر بود که از همان اوان رفراندوم آغاز شد و در بهار 1342 گسترش یافت. جبهه­های مخالف مرکب از دست چپی­ها، هواخواهان جبهه ملی، برخی بازاریان و روحانیان روزبه­روز به فعالیت خود می­افزودند و در میان آنان نقش موثر یکی از مدرسان حوزه علمیه قم به نام حاج آقا روح­الله خمینی-آیت­الله بعدی- که اعلامیه بسیار تندی علیه شاه و اقدام­های اصلاحی او منتشر کرده بود به چشم می­خورد. علم تصمیم گرفت خمینی و چند تن دیگر از رهبران مخالف را دستگیر کند، ولی می­دانست که به دنبال آن باید در انتظار واکنش خشونت­آمیز و ستیزه­جویانه پیروان آنان باشد. گزارش­هایی که به شاه و علم می­رسید، حاکی بود مخالفان هواخواهان خود را برای تظاهرات گسترده­ای در نیمه خرداد آماده می­کنند. علم پیش­بینی می­کرد که این بار دیگر مسئله با فرستادن چند پاسبان و پراکنده کردن تظاهرکنندگان حل نخواهد شد و در صورت لزوم می­بایست به قوه قهریه متوسل گردد. از چند روز پیش نیز در گفت­گویی با شاه یادآور شده بود که در تظاهرات احتمالی آینده «... باید بزنیم»، و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ داده بود «... یعنی با گلوله بزنیم. اگر موفق شدیم که چه بهتر، وگرنه مرا مسئول معرفی کنید». وی احساس می­کرد که شاه آن­چنان که می­بایست مصمم نیست و به همین دلیل دست و پا می­کرد که خود اختیار هرگونه اقدام لازمی را داشته باشد. شاه که همواره، به­ویژه در شرایط سخت، گریز از مسئولیت را هنر می­دانست، به آسانی درخواست علم را پذیرفت و همه نیروهای انتظامی پایتخت را در اختیار نخست­وزیر قرار داد.

علم در این روزهای حساس فعالیت خستگی ناپذیری داشت. با مقام­های انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتری­های مناطق حساس شهر سرکشی می­کرد و به همه مسئولان هشدار می­داد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامی که در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد، علم آمادگی کامل داشت و به رییس شهربانی وقت، سپهبد نصیری، تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست­وزیر می­دهد و نامه موید این دستور را نیز بی­درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهرکنندگان را به شدت سرکوب کنند.[6]

واکنش شدید و قاطع دولت، کمر مخالفان را شکست و برای چندین سال امکان برخواستن هرگونه نغمه ناسازگاری را از میان برد. اکنون شاه پایه­های قدرت خود را استوار می­دید و می­توانست در میدانی بی­هماورد به آن شیوه­ای که دلخواهش بود، حکومت کند."[7]

 -----

[1] عاقلی، باقر(1379)، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، نشر گفتار، ج 2، صص 155-158

[2] همان

[3] روزنامه کیهان، یکشنبه 13 خرداد ماه 1358، شماره 10723، صفحه اول

[4]عاقلی، باقر، همان

[5] علم، امیر اسدالله (1390)، یادداشت­های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، انتشارات معین، جلد اول، صص 49

[6] شمار تلفات این رویداد تاسف­آور را کمیسیون بی­طرفی 86 تن کشته و 193 تن زخمی در تهران اعلام داشت. توضیح این که پس از 15 خرداد دولت علم به وزیران اقتصاد، دادگستری و کشور ماموریت داد میزان تلفات جانی و مالی ناشی از این واقعه را روشن کنند و برای کمک به خانواده­هایی که کسی را از دست داده­اند و هم­چنین جبران زیان آسیب­دیدگان، پیشنهادهایی اراده دهند. این وزیران به نوبه خود هر یک نماینده­ای را به این شرح برگزیدند: حاج آقا رضا مجد – از خوشنام­ترین معتمدان بازار تهران – از سوی وزیر اقتصاد، بانو ستاره فرمانفرماییان – پایه گذار و مدیر آمزشگاه عالی مددکاری اجتماعی – ازسوی وزیر کشور و یکی از قضات بلندپایه از سوی وزیر دادگستری. این گروه پس از چندین هفته بررسی دقیق با همکاری دستیارانی که خود برگزیده بودند، آمار نامبرده در بالا را به همراه پیشنهاد جامعی برای کمک در هر مورد عرضه داشتند. دولت علم بر همین پایه اقدام و برای خانواده­هایی که سرپرست خود را از دست داده بودند، مقرری تعیین و هزینه تحصیل کودکان خانواده را تقبل کرد. تا فرا رسیدن انقلاب هنوز خانواده­هایی بودند که از این بابت از بودجه نخست­وزیری ماهیانه­ای دریافت می­داشتند.

[7] علم، امیر اسدالله (1390)، یادداشت­های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، انتشارات معین، جلد اول، صص 47-49

اندیشه های فراموش شده یک تئوریسین

شهید آیت الله مرتضی مطهری

دوازدهم فروردین 1358 سالروز شهادت استاد شهید مطهری است. از ایشان به عنوان یکی از تئوریسین های انقلاب اسلامی یاد می کنند که در همان اوایل انقلاب (دو ماه پس از پیروزی انقلاب) به دست گروهک فرقان به شهادت رسید. به مناسبت شهادت ایشان نظری به کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» انداختم و تلاش نمودم تا افکار و نظراتی از ایشان را که کمتر بیان شده است مطرح نمایم. نظراتی پیرامون ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی و چگونگی حفظ و بقای آن، مفهوم ولایت فقیه و نقش روحانیت در انقلاب اسلامی.

شهید مرتضی مطهری خاستگاه و علت اصلی و اساسی انقلاب را جریحه­دار شدن عواطف اسلامی می­داند و شعله ور کننده آتش انقلاب را در مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات به حضرت امام خمینی می­داند.[1] وی عدالت، استقلال و آزادی را که از شعارهای اصلی و مطالبات اساسی مردم در کوران حوادث انقلاب بود به گونه­ای اسلامی تفسیر می­کند و معتقد است که مردم عدالت، استقلال و آزادی را در سایه اسلام می­خواستند.[2] ارکان اصلی بقا و تداوم انقلاب را عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی و همچنین معنویت اسلامی می­داند.[3]

ایشان یکی از شرطهای تداوم و استمرار انقلاب را عدالتخواهی و لزوم حرکت در مسیر آن می­داند و معتقد است "در دولت اسلامی نباید به هیچ وجه ظلم و اجحافی به کسی بشود. حتی اگر این فرد بک مجرم واجب القتل باشد....از نظر منطق اسلام حتی اگر کسی هزاران نفر را کشته باشد و مجازات صد بار اعدام هم برای او کم باشد، با زهم حقوقی دارد که آن­ها باید رعایت شوند."[4] ایشان با توجه به سیره ائمه اطهار و روش زندگی آنان نتیجه می­گیرد که "...تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پست­ها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آن­ها بدون دست زدن به بنیاد آن اجتماع از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایده­ای ندارد و اثر بخش نخواهد بود."[5]

از نگاه ایشان به علت اینکه انقلاب ماهیتی عدالتخواهانه دارد، وظیفه حتمی همگان چنین است که به آزادی­ها به معنای واقعی کلمه (آزادی در معنای معقول آن)احترام بگذاریم. اسلام می­گوید دینداری اگر از روی اجبار باشد دیگر دین­داری نیست. می­توان مردم را مجبور کرد که چیزی نگویند و کاری نکنند، اما نمی­توان مردم را مجبور کرد که اینگونه یا آنگونه فکر کنند. اعتقاد باید از روی دلیل و منطق باشد.[6] آزادی اندیشه و لزوم بیان عقاید مختلف از نکات قابل توجه اندیشه ایشان است. البته شهید مطهری تفاوتی بین آزادی عقیده و آزادی اندیشه قائل شده و آزادی عقیده را غیر آزاد و آزادی اندیشه را آزاد می­داند.  " اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است."[7] " همانطوریکه رهبر و امام ما مکرر گفته­اند در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه توطئه­گری و فریب کاری نمی­دهیم."[8] " من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام می­کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هرجورکه می­خواهید بیندیدشد، بیندیشید هر جور می­خواهید عقیده خود را ابراز کنید به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد، ابراز کنید. هر طور که می­خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ­کس ممانعتی نخواهد کرد."[9] ایشان در سخنرانی قبل از انقلاب خود در تاریخ 2/11/57 در دانشکده ادبیات بر لزوم آزادی اندیشه تاکید کرده و اینچنین بیان می­کند که " من اعلام می­کنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه­ها، خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه­ها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند. الته تذکر می­دهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است، اما عرضه اندیشه­های اصیل آزاد."[10] و در دیگر جا به لزوم آزادی اندیشه و ابراز آن اینگونه می­پردازد " من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام می­کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هرجورکه می­خواهید بیندیدشد، بیندیشید هر جور می­خواهید عقیده خود را ابراز کنید به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد، ابراز کنید. هر طور که می­خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ­کس ممانعتی نخواهد کرد. "[11] این توصیه­ها تا بدان­جا ادامه پیدا می­کند که شکست اسلام و جمهوری اسلامی را در جلوگیری از افکار[12] و ضمانت آن را در عدالت و آزادی می­داند[13]. گناه و عیب اکثریت مسلمان را در این می­داند که به اقلیت بی اعتقاد، اجازه چون و چرا ندهد.[14] " من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می­دهم که خیال نکنند راه حقظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می­شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح  و روشن با آن­ها. "[15]

ایشان همچنین تفاوت اسلام با سایر مکاتب را در این جهت می­داند که اسلام معنویت را پایه و اساس می­شمارد.[16]

نظر ایشان در مورد ولایت فقیه نیز جالب و خواندنی است. " ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه، خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند. نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن، مردم، اسلام را به عنوان ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است، نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ اینست که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد، او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می­خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می­دهد..... ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می­کنند و این امر عین دموکراسی است. اگر انتخاب فقیه انتصابی بود و هر فقیهی، فقیه بعد از خود را تعیین می­کرد، جا داشت که بگوئیم این امر، خلاف دموکراسی است. اما مرجع را به عنوان کسی که در این مکتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب می­کنند."[17]

در سخنرانی­ها و گفتگوهایی که در این کتاب از ایشان به چاپ رسیده است، موضوع حکومت روحانیون مطرح شده است. در گفتگوی تلویزیونی، مجری برنامه به حکومت رسیدن روحانیون را به عنوان یکی از بدیهیات بیان می­کند و نظر ایشان را جویا می­شود. شهید مطهری در جواب وی اینگونه پاسخ می­دهند "..... از کجای کلمه اسلامی مفهوم حکومت روحانیون استفاده می­شود؟ آیا اسلام دین طبقه روحانیت است؟ آیا اسلام ایدئولوژی روحانیون است؟ یا ایدئولوژی انسان بما هو انسان؟ آیا واقعا روشنفکران ما، آنگاه که با مفهوم جمهوری اسلامی روبه­رو می­شوند و یا این کلمه را می­شنوند، جمهوری به اصطلاح آخوندی در ذهنشان تداعی می­شود که تنها فرقش با سایر جمهوری­ها در این است که طبقه روحانیون عهده­دار مشاغل و شاغل پست­ها هستند؟"[18] این در حالی است که ایشان در یک سخرانی دیگر به لزوم سر کار بودن روحانیون و نیاز به اصلاح ساختار روحانیت می­پردازد. " انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم­چنان پیروزمندانه به پیش برود، می­باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکر بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل نیز بگذرد، اسلام به کلی مسخ می­شود. زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی، در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند. به این دلیل لازم است روحانیت را اصلاح کرد، نه اینکه آن را از بین برد. ثابت نگهداشتن سازمان روحانیت در وضع فعلی نیز به انقراض آن منتهی خواهد شد."[19] ایشان در جای دیگر عدم اتکای روحانیت شیعه به دولت را به عنوان نقطه مثبت و اتکای علمای اهل تسنن به دستگاه حاکم را از نقاط ضعف آنان عنوان می­کند.[20] همچنین ایشان در جای دیگر در مورد استقلال روحانیت شیعه از دستگاه حاکم اینگونه عنوان می­کند " روحانیت شیعه از ابتدا بر اساس بی­نیازی از قدرت­های حاکم پایه­گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آن­ها را ببوسند و پیشانی به درگاه آن­ها بسایند. پس سر دیگر اینکه روحانیت توانسته انقلاب­ها را رهبری کند، استقلال است. و این حقیقت که آن­ها هیچگاه عضو دستگاه­های دولتی و غیر دولتی نبوده­اند."[21]

 

 پ.ن:

پرونده شهید مطهری در سایت تاریخ ایرانی +



[1] مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی ، ص 146

[2] همان،ص 54

[3] همان، ص 148

[4] همان، صص 59-60

[5] همان، ص 154

[6] همان، ص 63

[7] همان ص 17

[8] همان، صص 16-17

[9] همان، صص 12-13

[10] همان، صص 10-11

[11] همان، صص 12-13

[12] همان، ص 65

[13] همان، ص66

[14] همان، ص 82-83

[15] همان، ص 18

[16] همان، ص 159

[17] همان، صص 86-87

[18] همان، صص 88-89

[19] همان، ص 193

[20] همان، صص 194

[21] همان، صص 194-195

«روح ملتها» و «سازگاری ایرانی»

آدمی در موقعیت­های مختلف، رفتارهای گوناگونی از خود بروز می­دهد. اما چگونه می توان این رفتارها را تحلیل نمود و تحلیل این رفتارها چه سودی دارد؟ سوال اساسی که در جستجوی آن هستیم، به طور خلاصه این است که «ما چگونه ما شدیم و رابطه بین گذشته و حال ما چیست؟» 

لزوم چنین مطالعه­هایی در تحلیل وقایع به منظور پیش بینی اوضاع و همچنین برنامه ریزی آینده مبتنی بر پتانسیل جامعه و نزدیک کردن ایده­آل­های برنامه­ریزان به واقعیت نهفته در نهادهایی چون مردم و اجتماع مطرح می­شود. سوال اساسی که در جستجوی آن هستیم، به طور خلاصه «ما چگونه ما شدیم؟ چرا و چگونه چنین که هستیم شده ایم و رابطه بین گذشته و حال ما چیست؟» از همین رو جواب به این سوال، روشن­کننده وضعیت ما در آینده خواهد بود.

علت رفتارهای فردی به عوامل متعددی همچون حالت­های فردی، ویژگی­های شخصیتی، تاثیرهای عوامل بیرونی چون فرهنگ، سیاست و اقتصاد، عوامل طبیعی چون آب و هوا، عوامل درونی چون وضعیت روانی و روحی، رویدادهای طبیعی و بسیاری دیگر بستگی دارد. بزرگان علوم انسانی و علوم رفتاری بر این باورند تا با توجه به این عوامل بتوانند تحلیلی علمی نسبت به رفتارهای انسانی ارائه نمایند.

در این بین، یکی از رویکردها نسبت به این موضوع رویکرد و نگرش تاریخی است، بدین مضمون که رفتارهای انسان را با توجه به ریشه­های تاریخی وی بررسی و تحلیل می­نماید.

آندره زیگفرید یکی از افرادی است که در این رابطه به منظور تحلیل رفتارهای فردی و انگیزه­های درونی و بیرونی آن به تحقیق و مطالعه و نهایتا نگارش کتابی به نام «روح ملت­ها» دست زده است. کتاب شامل 7 فصل به نام­های چهره جدید جهان، واقعبینی لاتینی، هوشمندی و ابتکار فرانسوی، سرسختی انگلیسی، حس انضباط آلمانی، صوفیمنشی روسی و بالندگی آمریکایی می­باشد. متد فکری و روش تحقیق حاکم بر کتاب نگرشی به جغرافیا، جامعه شناسی و روانشناسی ملت­ها و کشورها است که در هر سه این بخش­ها، روح تاریخی حاکم است.

این کتاب که در سال 43 توسط احمد آرام به فارسی ترجمه شده است، از مقدمه مرحوم مهندس بازرگان استفاده نموده است. این مقدمه شروعی بر تحقیق وی پیرامون خوی ایرانیان و ریشه­ها و عوامل آن بود. این تحقیق و مطالعه نهایتا منتهی به انتشار فصل الحاقی این کتاب (که گویا در چاپ­های بعدی این کتاب بدان افزوده شده است) با نام «سازگاری ایرانی» شد. وی به منظور ارائه تصویر روشنی از ایران و ایرانی از روش حاکم بر کتاب روح ملت­ها استفاده کرده و همان را به کار بسته است. وی در ضرورت چنین مطالعه­ای می­گوید: «شناسائی کیفیات و روحیات یک ملت بدون مراجعه به پایه­های جغرافیایی و ریشه­های تاریخی و بدون مطالعه و کشف تاثیرهای مادی و معنوی که عوامل محلی و جریان­های تاریخی در تکوین و تحول آن قم داشته­اند میسر نیست و تا چنین تاثیر و تشخیص­ها روشن نگردد، هرگونه قضاوت درباره خصوصیات ملی و نژادی و هرگونه طرح و اجرای برنامه­های اصلاحی یا انقلابی فاقد اعتبار و ارزش خواهد بود.»

نکته جالب توجه در مورد «سازگاری ایرانی»، شادابی و تازگی و مطابقت داشتن با رفتارهای کنونی افراد جامعه دارد و می­توان گفت که نگاه تاریخی مهندس بازرگان نسبت به مسائل جاری زمان خود در حد بالایی بوده است که توانسته تصویر روشنی از آن تبیین نماید و از طرفی عمق نگاه تاریخی وی را می­رساند.


پ.ن:

1. از علی اشرف فتحی به خاطر معرفی و در اختیار گذاشتن این کتاب تشکر میکنم.

2. جزوه/کتاب/کتابچه/فصل الحاقی/مقاله «سازگاری ایرانی» را میتوانید از اینجا دانلود نمایید.

3. صفحه آندره زیگفرید در ویکی پدیای انگلیسی +

خانه داری سیاسی

در سالیان پس از انقلاب اسلامی و پس از جنگ تحمیلی عرصه‌های فعالیت‌های زنان در جامعه رو به گسترش گذارد. به گونه‌ای که تمایل این قشر از جامعه برای تحصیل و همچنین فعالیت خارج از منزل و در داخل اجتماع رو به فزونی نهاد، افزایش آمار داوطلبین دختر متقاضی ورود به دانشگاه‌های کشور در سالیان اخیر بیشتر پسران خود دلیلی بر این مدعاست. ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی و تقویت بعد زندگی اجتماعی آنان، موجبات شرکت آنان در فعالیت‌های گوناگون را فراهم نمود. اما آیا زنان در عرصه‌های سیاسی نیز فعالیت داشته‌اند؟ و رشد سیاسی این افراد و بدست گرفتن قدرت توسط ایشان عموما از چه مدلی پیروی می‌کند؟

نقش زنان به منظور تاثیر گذاری (به گونه‌ای سیاسی و دردست گرفتن قدرت‌های نظری یا اجرایی) تا قبل از قرن بیستم که معروف به قرن آزادی زنان شد کمتر مطرح بوده است. عمده افرادی که به قدرت می‌رسیدند، وضعیت خود را مدیون توالی وراثتی و میراث خانوادگی خود بوده‌اند. نقش زنان در این برهه از تاریخ عموما به صورت دست دومی بوده است، به‌گونه‌ای که پشتیبان و حامی برای مرد و همسر به حساب می‌آمد. در این بین نمونه‌هایی همچون الیزابت اول در انگلستان و یا کاترین کبیر در روسیه که به تنهایی و بدون کمک همسر خود توانستند ابراز شخصیت کرده و تغییر مسیری در حرکت کشور ایجاد کنند، نمونه‌هایی استثنایی محسوب می‌شوند. (۱) پس از این تاریخ نیز آزادی‌های زنان رو به گسترش نهاد و حضور‌ آنان نیز فراگیرتر شد و در عرصه‌های مختلف رشد نمود.

در ایران حضور زنان بر سر قدرت و به دست گرفتن ابزار سیاست نیز همچون دیگر کشور‌ها به گونه‌ای وراثتی صورت می‌گرفته است. نخستین زن ایرانی که به سلطنت رسید و توانست قدرت حاکمه بر کشور را کنترل و اعمال نظر کند، «پوران‌دخت» بود که پس از حکومت یکی از سرداران ساسانی با توافق بین نجیبان و بزرگان بر تخت نشست. وی توانست در مدت یک سال و چهار ماهی که بر تخت حکومت تکیه زده بود اصلاحات زیادی در کشور صورت دهد.(2) تا قبل از انقلاب اسلامی، تقریبا تمامی زنانی که از قدرت سیاسی برخوردار بوده و یا توانایی اعمال قدرت را داشته در خانواده‌های سلطنتی و اعیان حضور داشتند. در سلسله‌های قبل از پهلوی، زنانی که قابلیت اعمال سیاست‌های خود را داشتند عموما زنان اهل حرم‌سرای پادشاهان سلسله‌های مختلف بودند.(3) در حکومت پهلوی اول، استبداد رضاخان چندان مجالی برای فعالیت‌های سیاسی آزاد چه برای مردان و چه برای زنان نمی‌داد. اما در حکومت پهلوی دوم، در رویه رضاخان تغییراتی ایجاد شد. پس از سرنگونی رضاشاه از حکومت و روی کار آمدن محمدرضا، دو عامل باعث رونق افرادی در عالم سیاست شد: ۱. آزادی‌های نسبی که داده شد، فضا را به منظور ورود گروه‌های مختلف سیاسی فراهم نمود. ۲. عدم شباهت محمدرضا به پدرش موجبات ورود عناصر خانوادگی پهلوی را به عرصه سیاست تامین نمود. بررسی مختصر عده‌ای از افراد صاحب نفوذ در دربار پهلوی و فضای سیاسی کشور خالی از لطف نیست.
- تاج الملوک که ۵۳ سال بانوی اول دربار ۲ پهلوی به حساب می‌آمد، پس از سقوط رضاشاه و روی کار‌آمدن محمدرضا، دخالت‌های وی در سیاست شروع شد
- اشرف پهلوی، خواهر محمدرضا که تا قبل از به حکومت رسیدن به کارهای اقتصادی تمایل وافری داشت، با مناسب دیدن وضعیت، وارد سیاست کشور شد، به گونه‌ای که محمدرضاشاه یارای ایستادگی در مقابل وی را نداشت. اشرف که فرد جسوری و پشتیبان محمد رضا محسوب می‌شد، دخالت‌های زیادی در سیاست‌های کشور نمود، به گونه‌ای که یکی از عوامل اساسی در کودتای ۲۸ مرداد که منجر به سقوط دولت مصدق شد، توطئه و دسیسه اشرف پهلوی بود. وی با قدرتی که در اختیار داشت، مافیای پول و قدرت خود را تشکیل داده و از آن در جهت منافع خود استفاده می‌کرد.(4)
- فرح دیبا(پهلوی) همسر سوم شاه نیز با ریاست بر بنیادی فرهنگی به نام بنیاد پهلوی سعی در اصلاح امور فرهنگی اجتماعی حاکم بر کشور داشت.(5(
- مریم فیروز، دختر عبدالحسین میرزافرمانفرما (از شاهزادگان قاجار و نخست وزیر) و همسر نورالدین کیانوری (از رهبران حزب توده) از رهبران شاخه زنان حزب توده و از فعالین حقوق زنان به شمار می‌آمد.
- فرخ‌رو پارسا اولین زن ایرانی بود که به مقام وزارت و همچنین نمایندگی مجلس شورای ملی رسیده است.
- مهناز افخمي نیز دومین زن ایرانی است که به مقام وزارت رسید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز زنان توانستند حضور خود را در عرصه سیاسی حفظ نموده و با توجه به وضعیت جامعه، آن را در سالیان پیش‌رو تقویت نمایند. در پست‌های قوه مجریه، معصومه ابتکار رئیس سازمان محیط زیست دولت سید محمد خاتمی و مرضیه وحیددستجردی وزیر بهداشت دولت محمود احمدی نژاد از دیگر زنانی بودند که به مشاغل سیاسی دولتی راه پیدا کردند.

نگاهی به آمار کاندیداهای زن مجلس و مقایسه‌ای با آنچه در قبل حاکم بوده نشان دهنده‌ی رشد حضور زنان در جایگاه‌های تصمیم گیری و اظهار نظرهای کلان می‌باشد. در اولین انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از ۱۰۹ کاندید تهران، ۱۰ زن شرکت داشته (درصد کاندیدای زن به کل کاندیداهاي استان تهران برابر ۹٪ بود) که خانم منیره علی(گرجی) با یک ملیون و سیصد و سیزده و هفتصد و سی و یک هزار رای به عنوان نهمین نماینده از ده نماینده مورد نیاز از حوزه تهران انتخاب شد.(6)

بررسي آماري تعداد نمايندگان زن در ادوار مختلف مجلس ميتواند بيان روشني از حضور آنان در عرصه‌هاي تصميم‌گيري به حساب آيد. اين بررسي در نمودارهاي زير ارائه شده است. (7)


شايان ذكر است كه در ايران پس از انقلاب نيز روابط خانوادگي و سببي، عامل نسبتا مهمي در مطرح شدن زنان سياسي به حساب مي‌آيد.

اسامی زنان نماینده بعد از انقلاب اسلامی:


شماره دوره و سال نمايندگان و حوزه انتخابيه
1 اول 1358-1362
تعداد کل نمایندگان: 327
اعظم السادات طالقانی: تهران
گوهرالشریعه دستغیب: تهران
عاتقه صدیقی: تهران
مریم بهروزی: تهران
2 دوم 1362-1366
تعداد کل نمایندگان: 275
مریم زعفرانی بهروز (بهروزی): تهران
مرضیه حدید چی دباغ: همدان
گوهر الشریعه دستغیب: تهران
عاتقه صدیقی (رجائی): تهران

3 سوم 1366-1370
تعداد کل نمایندگان: 278
مریم زعفرانی بهروز (بهروزی): تهران
مرضیه حدید چی دباغ: همدان
گوهر الشریعه دستغیب: تهران
عاتقه صدیقی (رجائی): تهران
4 چهارم 1370-1374
تعداد کل نمایندگان: 272
نفیسه فیاض بخش:اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
قدسیه سیدعلوی:مشهد
مرضیه وحیددستجردی: تهران
منیره نوبخت: تهران
مریم زعفرانی بهروز (بهروزی): تهران
پروین سلیحی: تهران
اختر درخشنده: کرمانشاه
فخرالتاج امیر شقاقی: تبریزفاطمه همایون مقدم: تبریز
5 پنجم 1374-1378
تعداد کل نمایندگان: 274
نیره اخوان بیطرف: اصفهان
نفیسه فیاض بخش: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
شهربانو امانی انگنه: ارومیه
مرضیه حدید چی: همدان
الهه راستگو: ملایر
فاطمه رمضان زاده: تهران
قدسیه سیدعلوی: مشهد
مرضیه صدیقی: مشهد
زهرا پیشگاهی: اصفهان
مرضیه وحید دستجردی: تهران
منیره نوبخت: تهران
فائزه هاشمی بهرمانی: تهران
فاطمه کروبی: تهران
سهیلا جلودارزاده: تهران
6 ششم 1378-1382
تعداد کل نمایندگان: 273
شهربانو امانی انگنه: ارومیه
سهیلا جلودارزاده: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
فاطمه حقیقت جو: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
سیده فاطمه خاتمی: مشهد
فاطمه راکعی: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
طاهره رضازاده: شیراز
مهرانگیز مروتی: خلخال
اعظم ناصری پور: اسلام آباد غرب
حمیده عدالت: دشتستان
اکرم مصوری منش: اصفهان
وحیده علائی طالقانی: تهران
جمیله کدیور: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
الهه کولائی: اسلامشهر/تهران/ری/شمیرانات
7 هفتم 1382-1386
تعداد کل نمایندگان: 281
فاطمه آجورلو: کرج
سهیلا جلودارزاده: تهران
فاطمه آلیا: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
نیره اخوان بیطرف: اصفهان
لاله افتخاری: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
فاطمه رهبر: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
عفت شریعتی کوه بنانی: مشهد/کلات
الهام امین زاده: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
رفعت بیات: زنجان/طارم
هاجر تحریری نیک صفت: رشت
عشرت شایق: آذر شهر / اسکو / تبریز
نفیسه فیاض بخش: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
مهرانگیز مروتی: خلخال / کوثر
8 هشتم 1386-1390
تعداد کل نمایندگان: 297
فاطمه آجورلو: کرج
فاطمه آلیا: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
نیره اخوان بیطرف: اصفهان
لاله افتخاری: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
زهره الهیان: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
فاطمه رهبر: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات
عفت شریعتی کوه بنانی: مشهد/کلات
طیبه صفایی: اسلامشهر / تهران / ری / شمیرانات

1. محمود طلوعی. از طاووس تا فرح. ص۱۰
2. همان ص 19-21
3.همان  ص ۹-۳۴
4. نیلوفر کسری. زنان ذی نفوذ خاندان پهلوی. ص 10-17
5. برای اطلاع از افکار و رفتار فرح دیبا(پهلوی) و همین طور خوی اشرف پهلوی به فصل «میان همسر و خواهر» کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» احسان نراقی مراجعه شود.
6. روزنامه جمهوري اسلامي، ش 60، بيست مرداد 58، ص 2
7. داده‌ها از سايت پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي مورد استفاده واقع شده است.

پی نوشت: این مطلب در چارقد

رویین تنانی که تاب مستوری نداشتند

مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی دوم ابتدا از سوی گروه‌هایی مثل شاخه نظامی حزب توده و فدائیان اسلام به صورت جدی آغاز شد و بعدها در قالب گروه‌هایی مثل فدائیان خلق، مجاهدین خلق، گروه‌های مبارز اسلامی مانند گروه‌هایی چون هیأت‌های مؤتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی و گروه‌های کوچکی مثل ابوذر نهاوند، شیعیان راستین همدان، الله‌ اکبر اصفهان و والفجر زاهدان ادامه یافت.

به دلیل بافت شرقی و سنتی جامعه ایران، مردان در این‌گونه گروه‌ها همانند گروه‌های سیاسی فعالیت پررنگ‌تری داشتند. با این حال پس از آغاز مدرنیزاسیون در اوایل دهه چهل و اصرار حکومت بر فعالیت‌های اجتماعی زنان، حضور دختران و زنان چریک در گروه‌های مخالف حکومت شاه بیشتر شد و تابوی فعالیت سیاسی و نظامی زنان روزبه‌روز بیشتر شکسته شد.

زنان حتی در تشکیل خانه‌های تیمی، حمل اسلحه، بمب‌گذاری و ترور مورد استفاده‌ی گروه‌های مسلح قرار می‌گرفتند. مجاهدین خلق یکی از سازمان‌هایی بود که درخلال فعالیت مسلحانه، به عضوگیری از زنان نیز پرداخت. تا زمانی که مجاهدین خلق در چشم ساواک بزرگ نمی‌نمود، سازمان یک گروه به اصطلاح مذکر” بود یعنی تمام افراد آن را مردان تشکیل می‌دادند. اما پس از حساسیت ساواک نسبت به آنان و دستگیری کادر رهبری سازمان، مجاهدین نیز به عضوگیری از بین زنان روی آوردند. بعدها متوجه شدند که حضور زنان در گروه و سازمان می‌تواند یک پوشش امنیتی باشد؛ چه به منظور پوششی برای مخفی نگه داشتن «خانه‌های تیمی» و چه برای «ارتباطات سازمان». با توجه به حساسیتی که ساواک بر روی مردان داشت، زنان می‌توانستند با استفاده از زنانگی خود هم اهداف سازمان را پیش ببرند و هم حساسیت ساواک را به خود جلب نکنند.

با شروع عضوگیری زنان در سازمان مجاهدین و راه‌یابی آنان به کادرهای مرکزی سازمان، خانه‌های تیمی به منظور فعالیت‌های گروه میزبان آنان شد. راه‌یابی آنان خالی از حاشیه‌سازی نبود و عدم اعتقاد برخی اعضای سازمان به حدود و ضوابط شرعی موجب رواج برخی شایعات در مورد مسائل غیر اخلاقی سازمان شد و طبق برخی اسناد ساواک، این مسائل موجب از هم پاشیدن خانواده‌های برخی از اعضای سازمان شد.[۱] از زنان فعال این سازمان می‌توان به اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی که پادگان اشرف بغداد به نام اوست) و مریم قجر عضدانلو (همسر کنونی رجوی) اشاره کرد.

علاوه بر مجاهدین خلق که بخشی از آن‌ها مارکسیست شدند، گروه‌های مبارزاسلامی نیز پذیرای برخی زنان چریک بودند. مرضیه حدیدچی (معروف به طاهره دباغ) از زنان چریک مسلمان بود که سال‌ها به مبارزه علیه حکومت پرداخت و در فلسطین و لبنان مدت‌ها مشغول آموزش نظامی بود. او بارها به‌دست ساواک به شدت مورد شکنجه واقع شد و خود درباره این شکنجه‌ها گفته است سوزن‌هایی که ناخن‌هایمان را می‌شکافتند، سیگارهایی که بدن‌مان را می‌سوزاندند تا خاموش شوند و سیلی‌ها و شلاق‌هایی که مدام بر بدن‌مان می‌زدند هیچ‌کدام مانع حرکت انقلابی ما نشد.»

در میان گروه‌های نظامی مارکسیست و غیر مذهبی نیز زنان به رده‌های مهمی دست یافتند. اشرف دهقانی از زنانی است که به مبارزه مسلحانه در گروه فدائیان خلق روی آورد. مستوره احمدزاده از دیگر زنانی بود که به این گروه پیوست. شایان ذکر است که فعالیت‌های وی به همراه برادر خود وارد فازنظامی گروه شد. فدائیان خلق از گروه‌های مارکسیست بودند که اعتقاد به بسیج توده‌ها و پیاده کردن جنگ‌های چریکی و شهری به منظور برکندن ریشه‌های ظلم داشتند. لازم به ذکر است که بیشترین زنان کشته شده در جریان مبارزات مسلحانه مربوط به همین گروه بوده‌اند. از میان ۳۳ زن کشته شده در مبارزات چریکی، ۲۲ نفر (٪۶۶) از آنان متعلق به گروه فدائیان خلق هستند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بویژه با آغاز جنگ تحمیلی، اگر چه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان نسبت به دوران پهلوی رشد کمی و کیفی محسوسی پیدا کرده بود، اما سابقه فعالیت‌های چریکی زنان نتوانست جایگاه آنان را در میادین جنگ با عراق پررنگ کند و فعالیت‌های زنان در جریان دفاع مقدس بیشتر محدود به کمک‌رسانی از پشت جبهه‌ها بود. اگر چه در این میان استثناهایی همچون خانم دباغ وجود داشتند که تا رده‌های فرماندهی سپاه ارتقا یافتند. در میان گروه‌های اپوزیسیون پس از انقلاب نیز تغییر خاصی در جایگاه نظامی و چریکی زنان دیده نشده است.

[۱]سید حمید روحانی در جلد سوم «نهضت امام خمینی» به تفضیل به بررسی و بیان این موضوع پرداخته است. ص‌ص ۵۷۰-۵۳۸


این مطلب در چارقد

وقتی زنان هم به خیابان‌ها آمدند


مروری بر نقش تظاهرات‌ها در انقلاب


پس از گسترش اعتراضات و فراگیر شدن انقلاب به تمامی اقشار جامعه و تبدیل شدن نهضت و جنبش به یک انقلاب عمومی، طیف‌های مختلف مردم به صحنه مبارزه وارد شده و در این امر به نوبه خود مشارکت کردند. اعتصاب، مبارزه‌ چریکی، سخنرانی، پخش اعلامیه، تربیت نیروهای حزبی و … از جمله راه‌هایی بود که ملت برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی در پیش گرفتند.

 

در این بین، تظاهرات فراگیرترین و عمومی‌ترین روش مبارزه با رژیم پهلوی و رساندن صدای آزادی‌خواهی، قانون‌طلبی و اعتراض به وضعیت کنونی به گوش دولتمردان بود. تظاهرات‌ها و اعتراض‌ها در سالیان منتهی به انقلاب (سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷) به اوج خود رسیده بود. تظاهرات ۱۹ دی ۵۶ و چهلم‌های شهدای شهرها، تظاهرات عید فطر ۵۷، کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ و تظاهرات‌های تاسوعا و عاشورا ۵۷ را می‌توان از بزرگترین تظاهرات‌های برگزار شده در تاریخ انقلاب به حساب آورد. منابع مختلف تعداد شرکت کنندگان در راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا را بالغ بر یک تا چهار میلیون نفر تخمین زده بودند. همچنین تظاهرات در انتقال پیام انقلابیان به گوش حاکمان به مانند دیگر روش‌ها موثر واقع شده بود. ارتشبد فردوست، دوست دیرینه شاه و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در خاطرات خود از مشاهده تظاهرات روز عاشورا توسط محمد رضا شاه یاد می‌کند. «شاه پس از مشاهده جمعیت معترض از ازهاری نخست وزیر خود می‌پرسد: «پس فایده ماندن من در این مملکت چیست؟!»[۱]
 
تظاهرات‌های انقلابی به منظور ابراز انزجار نسبت به حاکمیت محدود به قشر خاصی از جامعه نبوده و زنان نیز در این تظاهرات‌ها حضوری فعالانه داشته‌اند. شایان ذکر است که در فرهنگ‌های انقلابی، حذف عنصر زن از صحنه نظر کاری بیهوده و نسنجیده است.
 
بر طبق منابع تاریخی اولین حرکت‌های شرکت گرفته از سوی بانوان به منظور رسیدن به خواسته‌های خود به هنگامه مشروطه و بعد از آن منتهی می‌شود. از اولین مشارکت های آنان در امور سیاسی اجتماعی مربوط به شرکت در تظاهرات های انقلاب مشروطه می‌شود: «نوشته‌اند که در سال ۱۲۸۵ ش که مشروطه خواهان در باغ سفارت بریتانیا متحصن شدند، چندین هزار زن گرد آمدند تا به اعتصاب کنندگان بپیوندند اما مقامات بریتانیایی مداخله کردند و مانع شرکت آن‌ها شدند.»[۲]
 
بانوان با توجه به شرایط زمان، پا به پای مردان و بعضا گامی فراتر از آنان قدم برداشته و می‌دارند. در هنگامه انقلاب، به دلیل شرایط حاکم، فعالیت‌های بانوان در ملا عام محدودتر بود، اما با داغ‌تر شدن تنور انقلاب، آنان نیز به عرصه مبارزات عمومی پیوستند و در اعتراض‌های صورت گرفته به سیاست‌های رژیم، حضوری فعال داشتند. زنان عموما در کنار مردان و به پیروی از آنان به تظاهرات می‌پرداختند، اما اولین اعتراض مستقلشان در شهریور ۵۷ در زنجان برگزار شد.[۳] امام خمینی در مورد نقش زنان پیرامون شرکت در مبارزه انقلابی می‌فرماید: «ما همه در این نهضت سهیم هستیم و شما خانم‌ها سهم بزرگ دارید یعنی آمدن شما خانم‌ها به خیابان‌ها و میدان‌های مبارزه موجب این شد که مردها هم قوه پیدا بکنند، تقویت بشوند روحیه آنها هم با آمدن شما تقویت بشود شما سهم بزرگی را در این نهضت دارید.»

 
اولین تظاهرات مستقل زنان در زنجان-شهریور ۱۳۵۷ (اینجا)

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی در خاطرات خود از شرکت زنان در راهپیمایی‌های انقلاب و نقش آنان در تظاهرات‌ها اینگونه یاد می‌کند: «در راهپیمایی‌های جنوب تهران زنان نقش خیلی زیادی داشتند و صدای زنان بسیار رساتر از مردان بود.» ایشان همچنین به مسائل مطرح شده پیرامون راهیابی بانوان به عرصه عمومی و شرکت آنان در راهپیمایی‌ها اشاره می‌کند: «خیلی عجیب بود که آن زمان دیگر اشکالات شرعی که بعضی از خشکه مقدسین می‌گرفتند و می‌گفتند که صدای زنان را نباید مردها بشنوند و از این‌جور حرف‌ها خیلی مطرح نبود، یعنی به گوش ما نمی‌رسید و بعدها کم کم این شبهات مطرح شد که آقا مثلاً آمدن زن چطور است؟ بیاید یا نیاید؟ خوب در جواب گفته می‌شد، اگر واقعاً این کار وظیفه است احتیاجی به اجازه شوهر هم ندارد، برای این که انجام وظیفه است و اگر وظیفه نیست شما باید بنشینید اصل مسایل انقلاب را بین خودتان حل کنید و نه ایکه درگیر یک مسأله فرعی باشید که آیا زن می‌تواند در تظاهرات داد بزند یا نه.»[۴]
 
به گواهی عکس‌های و فیلم‌های منتشر شده، زنان شرکت کننده در تظاهرات عمومی دارای طیف بندی مختلف و گوناگونی بودند به گونه‌ای که نمی‌توان شرکت کنندگان را در قالب‌های چون با حجاب یا بی‌حجاب، مذهبی یا غیر مذهبی و … به حساب آورد. از آنجا که مبارزات به منظور رسیدن به جامعه مدنی و تحقق آزادی و رهایی از استعمار و استبداد یک صدا شده بود موجبات همراهی و همکاری گروه‌ها و طیف های مختلف شده بود.
 
 
 
[۱]ظهور و سقوط پهلوی-خاطرات ارتشبد حسین فردوست-انتشارات اطلاعات-ص ص ۵۸۹ و ۵۹۰
[۲]نقش سازمان‌های زنان در انقلاب مشروطه، یشایائی، مجله حقوق زن صفحات ۴۳-۴۶ 
[۳] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=825775
[۴]خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی، ص ۲۱۳


پ.ن: این نوشته با اندکی تغییر در چارقد

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب؟

در حادثه عاشورا یکی از مطالبی که کمتر بدان پرداخته و کمتر پیرامون آن نوشته شده این است که چرا حسین‌بن علی (ع) در حرکت دفاعی – اصلاحی خود پس از مرگ معاویه، ‌به همراه خانواده خود عازم شد؟ سفری که در ابتدا به قصد دفاع بود و پس از آن برای تشکیل حکومت و در آخر نیز در جهت دفاع از حیثیت و عزت خود و خاندانش. چرا ایشان خانواده خود را در مدینه یا مکه باقی نگذاشت و تنها به همراه یاوران خود رهسپار مکه و یا کوفه نشد؟ وی از سر ناچاری اهل‌بیت خود را به همراه آورد و یا از سر ایجاد حس شفقت و انسان‌دوستی در میان مردمان؟ آيا روندی که حاکمان مدینه و مکه بر وی پیش گرفتند امام را مجبور بدین کار نمود؟
برای پاسخ به سؤالاتی از این قبیل پیرامون علل همراهی خاندان حسین‌بن‌علی (ع) به همراه ایشان به سمت مکه و سپس به سوی کوفه، تاریخ عاشورا را به سه قسمت تقسیم کرده و در این سه قسمت به علل این کار می‌پردازیم: ۱- خروج حضرت از مدینه ۲- خروج حضرت از مکه و ۳- هنگام شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در میانه راه کوفه.
امام در مواجهه با درخواست بیعت با یزید در مدینه، با یک تهدید جدی روبرو شد؛ تهدیدی که وی توانست با درگیری کلامی که با مروان‌بن‌حکم و ولیدبن‌عتبه حاکم مدینه انجام داد زمان را بخرد، زمانی به اندازه کمتر از یک روز. چرا که آن حضرت می‌دانست دیر یا زود اگر مدینه را ترک نکند، حاکم مدینه راه‌های دیگری برای گرفتن بیعت پیش خواهد گرفت و چه بسا جنگی برپا نماید.

ایشان با مشاهده وضعیت روی داده وضعیت را چنان دید که نمی‌تواند خانواده خویش را در مدینه رها نماید و خود رهسپار مکه شود. چرا که اولاً امام خود به نیکی می‌دانست که بیعت نخواهد کرد، به همین خاطر مشکل وی با حکومت پایانی ندارد. در نتیجه حکومت می‌توانست از خانواده آن حضرت به عنوان اهرم فشاری برای بیعت گرفتن وی با یزید استفاده نماید. همینطور پس از خروج ایشان از مدینه،‌ این شهر دیگر مکان مناسبی برای خانواده اهل‌بیت نخواهد بود‌، حتی اگر حکومتیان به نیت استفاده از اهل‌بیت حسین‌بن‌علی به عنوان اهرم فشاری برای وی استفاده نکنند، چرا که امنیت از خانواده وی سلب شده است.

از دیگر سو، حسین‌بن‌علی (ع) مقصد خود را مکه تعیین می‌نماید؛ مکه‌ای که میعادگاه مسلمانان و پایگاه رفت و آمد و زیارت آنان از تمامی بلاد مسلمین است؛ مرکز ثقل اسلام. در شرایط موجود تنها راه مقابله‌اش با حکومت آگاهی دادن است.

حسین(ع) می‌خواست در مکه از سلاح استدلال خود استفاده نماید، بدین جهت وجهه و چهره آن حضرت با اهل‌بیت ‌شان برای نیل بدین هدف بسیار موجه‌تر و مقبول‌تر می‌نمود تا همراهی تنها تعدادی مرد جنگاور.
پس از چهار ماه و در میانه موسم حج، حسین‌بن‌علی (ع) مجبور می‌شود مکه را نیز ترک گوید. اما در این مدت، مردم کوفه ابراز تمایل کرده، خواستار تشکیل حکومت به رهبری ایشان شده‌اند. پیک حضرت نیز بر گفته این مردمان صحه گذاشته و برای حضرت پیامی حاوی صداقت ضمیر بیعت‌کنندگان می‌فرستد. بدین صورت مقصد بعدی حسین‌بن‌علی (ع) پس از مکه، کوفه خواهد بود و هدف ایشان تأسیس حکومت.
همانطور که مدینه برای ایشان و اهل‌بیت ‌شان نا امن شد،‌ در مکه نیز چنین روی داد، ‌تا بدان‌جا که نیروهای مکه برای عدم خروج حسین‌بن‌علی(ع) به درگیری با وی روی آوردند، ولی نتوانستند موجب جلوگیری از حرکت آنان شوند. امام حسین(ع) به نیت تاسیس حکومت به سوی کوفه رهسپار شده است و امیدوار است که به کمک کوفیان بتواند نقطه سرآغازی برپا نماید و حرکت سازمان یافته‌ای علیه حکومت فاسد یزید ترتیب دهد. از این نظر، دلیلی نداشت که ایشان اهل‌بیت خود را با خود به سمت کوفه رهسپار ننماید و آنان را در کناری سکنی دهد، چرا که شواهد تماماً امیدوار کننده بود.
در میانه راه کوفه حسین‌بن‌علی (ع) از شهادت مسلم‌بن‌عقیل و دو پیک خود باخبر می‌شود. برای تصمیم‌گیری شورایی تشکیل داده و وضعیت را با همراهانش به مشورت می‌گذارد. در پایان تصمیم اتخاذی حضرت چنین است که به حرکت به سمت کوفه ادامه داده شود.
یاران امام به وی گفتند که شخصیت اجتماعی شما بیش از مسلم است و اگر به کوفه درآیید، کوفیان به دور شما حلقه خواهند زد. برادران مسلم نیز چنین می‌گفتند که وضعیت کوفیان از دو حال خارج نیست، یا چنانکه دلخواه ماست پیروز می‌شویم که در اینصورت به مقصود خود می‌رسیم و هم انتقام خون مسلم را می‌گیریم، و یا اینکه ما هم مثل مسلم به شهادت می‌رسیم. در اینجا نیز کماکان امید به پیروزی وجود دارد. البته امکان بازگشت کاروانیان به مدینه یا مکه کمرنگ می‌نمود، چرا که در این دو شهر از حضرت و اطرافیانش صلب مصونیت شده، امنیت آنان به خطر افتاده بود. برای همین کاروان به مسیر خود به سمت کوفه ادامه داد.
پس از رسیدن کاروان حضرت به سپاهیان حر و پس از آن سپاهیان عبیدالله‌زیاد، تلاش‌های ایشان برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به جایی نرسید و حضرت و یارانش بنا بر حکم عقل به دفاع از حیثیت و عزت دینی خود و اهل‌بیتشان در مقابل درخواست نامشروع حاکمان وقت پرداختند و در این راه شهید شدند.

در کل می‌توان علل همراه آوردن اهل‌بیت حضرت را اینگونه بیان کرد: سلب امنیت از خانواده و امید به آینده و پیروزی در مقابل باطل باعث شد که حضرت(ع)، اهل‌بیت خویش را در این مسیر همراه نماید.
التبه محققینی که تحلیل و روایت متفاوتی از کربلا ارائه داده و هدف از قیام حسینی را «شهادت ایشان برای احیای دین» دانسته‌اند همراه کردن خانواده‌ها را نیز دستور الهی و سرّ غیبی می‌دانند. این دیدگاه از زمان تألیف کتاب لهوف سیدابن‌طاوس (ره) رواج و شهرت یافت و فراگیر شد.

شهریار نیز در یکی از اشعار عاشورایی خود به این مسأله اشاره کرده است:

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ور نه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین؟

طبق این دیدگاه، شهادت مظلومانه امام و یارانش و اسیری خاندان پیامبر به منظور رسواکردن بنی‌امیه و احیای ارزش‌های اصیل اسلامی و انسانی بوده و امام از ابتدا مأمور بود این رسالت الهی را انجام دهد.
در این میان محققینی مثل استاد مطهری نیز سعی کرده‌اند میان این دو نظر جمع کرده و نظریه سومی که ترکیبی از این دو نظریه بوده ارائه دهند که تفصیل آن در کتاب حماسه حسینی آمده است.


۱. پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (علیهالسلام)، شهیدی، سید جعفر، ص۱۱۲-۱۱۵
۲. چنان که مروان‌بن‌حکم به حاکم مدینه در حضور حضرت برای گرفتن بیعت گفت: «او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش.»۳. البته در میان افرادی که حسین‌بن‌علی (ع) با آنان مشورت می‌کرد و یا افرادی که نظرات خود را پیرامون حرکت حضرت بیان میکردند. افرادی چون ابن‌عباس نیز بودند که حضرت را از چنین حرکتی بر حذر داشتند، اما حجت با نامه‌های کوفیان و تاییدیه نامه مسلم به حضرت بر وی تمام گشت و رهسپار کوفه شد.
۴. شهید جاوید، صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله، ص۲۱۷

این نوشته در چارقد

روایتی از تسخیر

«تسخیر» اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران است. روایتی که توسط یکی از اعضای شرکت کننده در این رویداد به رشته نگارش در آمده.

معصومه ابتکار، دانشجوی سال اول رشته مهندسی شیمی دانشگاه پلی تکنیک تهران چندی پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به علت مهارتش در کاربرد زبان انگلیسی به عنوان مترجم به جمع دانشجویان تسخیر کننده پیوست. در جریان ۴۴۴ روز گروگان‌گیری، وی به عنوان سخنگوی شوارای مرکزی عمل کرده و در مصاحبه‌ها نقش مترجم را ایفا می‌نمود.
این کتاب روایت «مری» (معصومه ابتکار) از رویداد مهم و تأثیر گذار در روابط دو کشور و تحولات بعدی ناشی از آن است. تسخیر سفارت آمریکا که بعدها به لانه جاسوسی شهرت یافت به رهبری ۵ تن از دانشجویان ۴ دانشگاه تهران و رهبری معنوی حجت الاسلام محمد موسوی خوئینی‌ها صورت گرفت.

وی هدف چاپ چنین کتاب‌هایی را کاهش دیوار اختلاف و سو تفاهمات ناشی از جنگ‌های رسانه‌ای بین دو کشور و رساندن اطلاعات دقیق و بی‌واسطه به مردم برای آگاهی و شناخت حقایق موجود مطرح می‌کند.

«تسخیر» روایت معصومه ابتکار، دانشجوی سال اول رشته مهندسی شیمی دانشگاه پلی تکنیک تهران  است که پس از گذشت چند روز از اشغال سفارت آمریکا، به دانشجویان متصرف می‌پیوندد و به عنوان سخنگوی آنان شروع به فعالیت کرده، تا پایان دوران تسخیر، آنان را یاری می‌نماید. «تسخیر» اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران محسوب می‌شود که به بیان اتفاقات و رویدادهای پیش آمده در آن دوران می‌پردازد.
این کتاب به زبان انگلیسی و در سال ۱۹۹۴ توسط انتشارات مستقل «تالن بوکز» در کانادا به چاپ رسیده است و چندی پس از چاپ این کتاب در کانادا، ترجمه آن در ایران به چاپ می‌رسد. نثر کتاب روان و ساده است و حالت داستانی آن، خواننده را با خود همراه می‌کند. یکی از نکات جالب توجه کتاب، اشاره به روابط صمیمانه و فعالیت های دانشجوها در دوره گروگانگیری است.
کتاب روایت و زبان دانشجویانی است که به جهت احساس خطر کردن و احساس وظیفه‌ای دینی-عقلی برای جلوگیری از هرگونه مداخله آمریکا به مانند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و همینطور بازپسگیری شاه مخلوع، دست به اقدامی انقلابی زده و تصمیم به تصرف سفارت آمریکا در تهران می‌گیرند.این برنامه که در ذهن دانشجویان تسخیر کننده، درازای چندین روزه باید می داشت، ۴۴۴ روز به درازا کشیده شد. مسؤولیت اصلی عملیات بر دوش ۵ دانشجو از ۴ دانشگاه تهران و همینطور رهبری معنوی نیز به عهده حجت الاسلام موسوی خوئینی‌ها بود.
ابتکار که به همراه خانم فروز رجایی فر به عنوان سخنگوی دانشجویان و مترجم به فعالیت مشغول بوده، هدف از تصرف سفارت را در آغاز امر، بازپسگیری شاه و ارتباط بی‌واسطه و مستقیم با مردم آمریکا و تشریح سیاست‌های خارجی غلط و جانب‌دارانه آمریکا می‌داند. وی بدین نکته ازعان دارد که انگیزه‌های ما در این راه [حرکت‌های انقلابی] تا حد زیادی از جذابیت شرکت در فعالیت‌های انقلابی و ماجراجویی دوران جوانی نشأت می‌گرفت.
وی در توصیف تسخیر سفارت آمریکا (که چندی بعد به لانه جاسوسی شهرت یافت) و واکنش‌های آمریکا به آن می‌گوید: «آمریکایی‌ها در تلاش برای ریشه‌کن کردن امری غیر مادی، تمام منابع مادی خود را به طور گسترده بسیج کردند.برای کسانی که به دنبال ثروت و شهرت هستند، تنها فکر از دست دادن این دو کافی است تا به باز اندیشی و سازش وادار شوند. ولی وقتی هدف معنوی در میان باشد، تهدیدهای سیاسی و حتی نظامی نیز کارساز نیست.»
۴۴۴ روز گروگانگیری که با هدف باز پسگیری شاه صورت گرفته بود، پس از مرگ وی با بیانیه امام و شرایط جدید با میانجی‌گری هیئتی الجزایری به پایان رسید. حضرت امام در بیانیه خود نسبت به آزادی گروگانها تأکید کردند که آزادی آن‌ها تنها با بازگرداندن ثروت شاه معدوم، ترک کلیه دعاوی آمریکا علیه ایران، قول عدم دخالت سیاسی و نظامی و آزاد کردن دارایی‌های ایران میسر است.

ابتکار، هدف از انتشار این کتاب را بیان حقایق از درون برای پر کردن شکاف ایجاد شده و پیشروی به سوی گفتگو می‌داند. وی هدف از انتشار این کتاب‌ را بیان حقایق از درون برای پر کردن شکاف ایجاد شده و پیشروی به سوی گفتگو بین دو ملت می‌داند. این کتاب، ۲۰ سال پس از تسخیر لانه جاسوسی در فضای بوجود آمده از انتخابات ۲ خرداد ۷۸ به چاپ رسیده است. آرمانهایی که ذیل «گفتگوی تمدن‌ها» مطرح می‌شد. اهدافی که شاید در فضای کنونی به عنوان مضحکانه‌ترین اهداف شناخته شود.

یکی از نقاط ضعف عمده کتاب عدم اشاره آن به مرگ شاه در آمریکا و تغییر خواسته‌های امام به عنوان رهبر انقلاب از آمریکا می‌باشد. تا قبل از مرگ شاه، در ابتدا تمامی و پس از آن قسمتی عظیمی از خواسته‌های امام و انقلابیون از آمریکا بازگشت شاه به ایران بوده است، اما پس از مرگ وی پیام ۴ ماده‌ای امام جای آن را گرفت. وی بدون اشاره به این موضوع، ساکت از کنار آن می‌گذرد و خاطرات گذشته خود را در فصل پایانی که به روانی فصل‌های قبل کتاب نیست به پایان می‌برد.


در همین رابطه:

+ روزشمار ایرانی: ۱۳ آبان

+ ۱۳ آبان؛ پایان یک قرن رابطه

انقلاب ایران در دو حرکت

پرداختن و دنبال کردن موضوع و رویداد بزرگی چون انقلاب در یک جامعه کاری بس مشکل است. در جنبش های اجتماعی (که نهایتا منجر به انقلاب و یا حتی پس از رسیدن به اصلاحات، فروکاسته می‌شوند یا سرکوب می‌شوند) واکاوی علل و عوامل آن نیازمند اطلاعات گسترده و دانش تحلیلی سطح بالایی است. اینگونه حرکت‌ها (بدون توجه به اینکه به انقلاب منجر می‌شوند و یا خیر) حرکت‌هایی گسترده در سطح جامعه هستند. این گستردگی موجب چند بعدی شدن این امر و همچنین درگیری افراد مختلف در آن می‌شود که هر یک دارای فکر و نظر خاصی هستند. به بیان دیگر رسیدن به اطلاعات ریشه‌ای و تحلیل‌های دست اول و اجتناب از اطلاعات زاید به منظور رسیدن به نظری منسجم و تقریباً منطبق بر واقعیت بسیار بااهمیت می‌نماید.

در این بین نظرگاه افرادی که در راه به ثمر رسیدن این حرکت‌ها تلاش نموده و با ایمان کامل تبعات آن را پذیرفته‌اند به جهت داشتن اطلاعات تاریخی پیش و پس از جنبش و یا انقلاب و همینطور تجربه فعالیت‌های گسترده سیاسی اجتماعی، قابل توجه و بررسی است.

مطالعه و بررسی کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» نوشته مهندس مهدی بازرگان از جهت بیان شده در سلسله مطالب و کتاب‌های تحلیل و بررسی علل و عوامل انقلاب ۵۷ مهم می‌باشد. تجربه و فعالیت ایشان در عرصه‌‌های علمی-سیاسی-اجتماعی، نظرگاه ایشان را به نظرگاهی قابل توجه تبدیل می‌کند.

وی در این کتاب انقلاب ایران را به دو حرکت تقسیم می‌کند که هر کدام از این دو دارای ویژگی و شاخصه بارزی می‌باشند. حرکت اول عبارت است از فاصله زمانی بین «کودتای ۲۸ مرداد تا پیروزی ۲۲ بهمن» و حرکت دوم، پیروزی انقلاب تاکنون. «حرکت اول یا حرکت رو بوحدت و مرکزیت را باصطلاح ریاضی و علم مکانیک حرکت رو بمرکز (سانتریپت Centripete) می‌گوئیم و حرکت دوم را که فرار از وحدت است حرکت گریز از مرکز (سانتریفوژ Centrifuge) می‌نامیم.» تفاوت آشکار بین این دو حرکت، عدم اتحاد و پیوستگی موجود در حرکت اول است که در حرکت دوم تبدیل به گسست و چند دستگی می‌شود. «در حرکت اول مردم بخاطر اهداف بدنبال اشخاص می‌رفتند و ارزش هر کس روی سوابق و خدمت بهدف واحد تعیین می‌گشت اما پس از پیروزی و حصول نسبی مقصود، اشخاص جانشین اهداف یا تعیین کننده اهداف گشتند.» ایشان معتقدند که در حرکت دوم انقلاب و پس از ۲۲ بهمن نه تنها از روحیه انقلابی و شور و ایمانی که از سر عشق به انقلاب بوجود آمده بود، کاسته نشد بلکه فزونی نیز یافت که نمونه‌های معجزه آسا و آثار آن را می‌توان در جنگ مشاهده کرد. ولی مطلبی که اتفاق افتاد و پیرو تغییر جهت انقلاب، ادامه پیدا کرد، گرایش یافتن از وحدت و عمومیت به اختصاص و انحصار می‌باشد که احیاناً به خدمت افتراق و اختلاف شتافت.

وی معتقد است که بی‌تجربگی و ناپختگی در انقلاب و دینامیسم و پویائی انقلاب یا تداوم تحول های بعد از پیروزی موجبات حوادث اتفاق افتاده پس از انقلاب و تفرقه افکنی‌ها و حرکت‌های دورشونده از مرکز را فراهم آورده است. وی عدم تجربه حرکت بعد از انقلاب را موجب پیش آمدن حوادث بعدی انقلاب می‌داند و برای آن وزن زیادی قائل است. دو رویکرد اساسی پس از هر انقلابی در انقلاب ۵۷ با تغییر روبرو شد، تعویض گذشته عملاً تبدیل به تخریب گذشته شد و اصلاح حال و آینده نیز تبدیل به میدان عقده گشائی‌ها شد.

از جمله نکات جالب توجه این کتاب، بررسی و تحلیل آماری شعارهای مطرح شده در راهپیمایی های پیش از انقلاب و مقایسه با شعارهای مطرح شده پس از آن و همینطور رسیدن به آن‌ها به عنوان آرمان‌های انقلاب (و یا نهضت) که به دنباله آن بوده‌اند می‌باشد.

وقوع انقلاب و علل آن

سخنرانی ۱۳ خرداد ۴۲ امام خمینی و دستگیری ایشان، قیام ۱۵ خرداد به نشانه اعتراض به دستگیری و حبس امام، تبعید امام خمینی به علت سخنرانی علیه قانون کاپیتولاسیون در سال ۴۳، اعدام سران احزاب مخالف رژیم وقت، گشایش حسینیه ارشاد و سخنرانی‌های دکتر شریعتی، پیروزی جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و آزادی‌های سیاسی‌اجتماعی ناشی از این پیروزی در داخل کشور، گسترش آزادی‌های مشروع مدنی در کشور و آزادی زندانیان سیاسی، ۵ برابر شدن قیمت نفت در بازارهای جهانی و سرآزیر شدن درآمدهای کلان نفتی به کشور، عدم ثبات در سیاست‌های اقتصادی‌سیاسی رژیم و جابه‌جایی‌های پی‌در‌پی دولت‌های وقت، وخامت حال محمد رضا شاه، خروج از ایران، افزایش فقر و اختلاف طبقاتی، اعلام حکومت نظامی، واقعه ۱۷ شهریور در میدان شهدا(ژاله)، اعتصابات گسترده، خروج شاه از ایران، ورود ژنرال هایزر به ایران و ماموریت برای کنترل اوضاع، ورود امام و … از جمله حوادث مهمی است که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد. نظریه پردازان پیرامون چگونگی وقوع انقلاب تاکنون ۴ نظریه برای وقوع و پیروزی آن مطرح کرده اند:

۱. این رویداد با حمایت و پشتیبانی غرب صورت گرفته و انقلاب در ایران از دسیسه های آمریکا و غرب است.

۲. مشکلات اقتصادی و شکاف طبقاتی به وجود آمده در سالیان ۵۰-۵۷ و بخصوص ۵۶ و ۵۷ موجب فشار به قشر ضعیف و متوسط جامعه شده و این قشر را به صحنه کشیده.

۳. انقلاب اسلامی یک حرکت اسلامی بوده و به علت پایمال شدن اصول مذهبی و اسلامی مردم، موجبات انقلاب فراهم شد.

۴. عدم وجود آزادی‌های سیاسی و آزادی‌های اجتماعی عامل به خیابان کشیدن مردم و ابراز انزجار خود از رژیم پهلوی شده.

طرفداران هر یک از این نظریات شواهدی از رویدادهای تاریخی را برای مدعی خود مطرح می‌کنند به گونه‌ای که تصور پیدا کردن یک عامل به عنوان علت وقوع انقلاب امری ناممکن به نظر می‌رسد.

کتاب «یادداشت های انقلاب» اختصاص به مقالات و یادداشت‌های دکتر صادق زیباکلام در روزنامه و مجلات پس از سال ۵۷ دارد. این کتاب شامل ۱۱ مقاله و یادداشت پیرامون انقلاب اسلامی است. وی از نظریه پردازان علت وقوع این اتفاق بزرگ به حساب می‌آید. کتاب «مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی» که بیان کننده نظریه ایشان است به واکاوی علل وقوع انقلاب می‌پردازد. وی بر این عقیده است که نبود آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و درخواست آزادی‌های مدنی علت وقوع انقلاب است. کتاب «یادداشت‌های انقلاب» بیشتر به دفاعیات ایشان از نظریه خود و بیان نظراتشان پیرامون علل اصلی و فرعی پیرامون این مهم می‌پردازد.

کتاب یادداشت های انقلاب -  صادق زیبا کلام

در همین رابطه:

دکتر صادق زیبا کلام

اجتماعی و بازاجتماعی شدن

وقتی عینک بر چشم داشته باشی، تمامی جهان پیرامونت را از پشت آن عینک می‌بینی. به نوعی جهان‌بینی‌ات از پشت شیشه‌ها و فریم عینک محقق می‌شود. این فریم آنگونه عمل می‌کند که تو اجتماعی شده باشی، یعنی نحوه نگرش به جهان اطراف، نوع جهان‌بینی و دید تو را نسبت به زندگی مشخص می‌کند. اجتماعی شدن فرآیندی است که فرد توسط آن به شخصی خودآگاه و توانمند در فرهنگ خود تبدیل می‌شود.(جامعه شناسی-گیدنز) فرآیند اجتماعی شدن در افراد ثابت و پایدار و همچنین یکسان نیست و تحت شرایطی که فرد با آن روبرو می‌شود (روند زندگی) می‌تواند فرآیند بازاجتماعی شدن در وی رخ دهد، بدین معنی که بر اساس دید جدید رفتارهای خود را شکل می‌دهد.
زیاد می‌بینم آدم‌هایی را که در قالب‌های اجتماعی شده خود و از پشت عینک هایی که بر چشم دارند تبدیل شده‌اند به یک کارکرد خاص از آن قالب ها.

 “در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ جوانان آمریکایی برای جنگ به ویتنام اعزام گردیدند. زیر فشار شدید جنگیدن در محیط ناآشنای جنگل،‌ علیه دشمنی مصمم و ورزیده، بسیاری از سربازان دستخوش تغییر شخصیت گردیدند. آن‌ها در وضعیت خشن و بیرحمانه ای که خود را در آن می‌یافتند باز اجتماعی شدن را تجربه کردند. این سربازان کهنه کار به هنگام بازگشت به آمریکا پس از پایان جنگ دریافتند که با فرایند جدید از باز اجتماعی شدن روبه‌رو شده‌اند – بازگشت به دنیای زمان صلح که آن‌ها با آن تناسبی نداشتند.” (جامعه شناسی – گیدنز)

در مثالی که آمد، تغییر ارزش‌ها و کارکرد‌ها در جنگ روی داده که به همین علت برای فرد و اطرافیان وی ملموس می‌باشد.
فضای مثال بالا جنگ بوده و شاخصه ها و ویژگی‌های خاص خود را دارد که فرد با آن‌ها روبه‌رو می‌شود:
۱. دوری از خانواده و وطن و نبود در فضای جاری زندگی و تغییر در روند آن
۲. فشارهای سنگین روحی و فیزیکی ناشی از جنگ
۳. تغییرات اجباری متناسب با فضا
فرد پس از بازگشت، با فضای دیگری روبرو می‌شود که عدم تناسب با وی را نشان می‌دهد. و این در وهله اول برای وی و سپس برای دیگران ملموس خواهد بود.

اما موضوع مد نظر من، این است که در جامعه ما بسیارند افرادی که روند بازاجتماعی شدن را به صورت غیر از جنگ طی می‌کنند/کرده‌اند، به نوعی آرام و پیوسته، به گونه‌ای که به آسانی قابل تشخیص نیست. عدم بروز ویژگی‌های بالا به صورت کاملاً ملوس و مشخص و واضح، موجب می‌شود که تشخیص آن به سختی صورت گیرد. بعضا خود فرد نیز متوجه تغییرات در خود نمی‌شود.

تبدیل شدن به فرد یک معترض در ابعاد گسترده در زندگی فردی و اجتماعی از مثال‌های ملموس این وضعیت است.


*متن خالی از آشفتگی نیست، بگذارید به حساب یک ذهن باز اجتماعی شده که هنوز نمیداند اتفاقی افتاده یا نه!

سازمان مجاهدین خلق- پیدایی تا فرجام

جدایی نیروهای جوان و انقلابی از نهضت آزادی، کار بر روی ایدئولوژی و «شناخت»، «تکامل» و «راه انبیا- راه بشر» که نتایج آن محسوب می‌شود، شروع فعالیت‌هایی بر ضد رژیم بر اساس نهضت های آزادی بخش جهان، تبدیل مبارزه به یک علم برای پیشبرد اهداف انقلابی، تربیت نیروی نظامی در فلسطین و اردوگاههای الفتح برای مبارزه مسلحانه، هواپیماربایی برای آزادی زندانیان سازمان که در عراق توسط نیروهای بعثی دستگیر و به ایران اعزام می‌شوند، متلاشی شدن کادر اصلی و تشکیل‌دهنده سازمان، اعلام موجودیت «سازمان مجاهدین خلق ایران» و … گوشه‌ای از تاریخ پر فراز و نشیب ایران معاصر محسوب می‌شود، گوشه‌ای که در اختیار سازمان مجاهدین خلق است. سازمان مجاهدین خلق ایران (پیدایش ۱۳۴۴) را به راستی می‌توان به عنوان یکی از قدرت‌مندترین احزاب ایران پس از مشروطه به حساب آورد. جدایی کادر اصلی این سازمان (محمد حنیف نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین رودسری و اصغر بدیع زادگان) از نهضت آزادی (به رهبری مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی) و تشکیل این سازمان با نظر به مصلحت بینی نهضت آزادی که به دیده ی موسسان این سازمان خوش نمی‌آمد و می‌بایست مبارزه را به نحو دیگری پیگیری کرد تاریخ ایران و سرنوشت هزاران جوان پرشور را دگرگون کرد. در بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق، هنرمندان سرشناس نیز به چشم میخورند.

موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در دوره سه جلدی خود با نام سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (۱۳۴۴-۱۳۸۴) به بررسی تاریخ این سازمان بر اساس اسناد برجای مانده نموده. این دوره در سال ۱۳۸۹ توسط همین مؤسسه به صورت خلاصه در یک جلد به بازار کتاب روانه شد. این مجلد از شرح و بست های پر تکلف تاریخی به دور بوده و می‌تواند دیدی کلی نسبت به سازمان به خواننده بدهد، اما دوره سه جلدی شامل جزئیات فراوانی می‌باشد که برای خواننده عام پرتکلف و خسته‌کننده می‌باشد.

به هر حال برای آشنایی با این سازمان پرفراز و نشیب خواندن این کتاب میتواند کمک شایسته ای نماید.

در همین رابطه:

- دانلود دوره سه جلدی کتاب «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (۱۳۴۴-۱۳۸۴ (دانلود کتاب به تفکیک فصل)

- ریشه‌یابی پیدایش و تحولات بعدی سازمان مجاهدین خلق (گفتگو با سعید شاهسوندی توسط لطف الله میثمی)